نویسنده: زهرا رضازاده، مدرسه فرزانگان منطقه مشگینشهر
بسم رب الشهدا و الصدیقین
هنگامیکه صفحههای ترک خوردهی روزگار را ورق میزنم نام آشنا را مییابم که فقط با درک ایمان مفهوم مییابد: «شهید»، آری شهید با قلم بر روی دفترچههای خاطرات دلم مینویسم: بر دستهایی سلام که ابریتر از آسمان لبان ترک بستهی عاطفهها را سیراب میسازد تشنگان عشق را به قطره قطرهی نوازش خویش عاشقی و ایمان میآموزند. بر کبوترانی سلام که در عصر قهر با آسمان، جز سفر در جادههای خلوت خلوص به چیز دیگری نمیاندیشد و بر نگاههایی سلام که طراوت نسیم را در پیشانی گلبرگهای عشق حک میکنند. اگر شما شهیدان نبودید طاق تاریکی به تازیانهی نورا نمیشکست و ستارگان در کوچه پس کوچههای دلتنگی نمیدرخشید تا تیرگیها را از بین ببرند، اگر شما شهیدان نبودید. کبوتران عاشق در آسمانی از تنفر و انزجار گم میشدند و دفترچهی عشق را در صندقچهی گلستان گرد و غبار میگرفت. اگر شما عاشقان در خون خفته نبودید ما چون نامهایی تیره و تار درصفحهی کهنه خاطرات میماندیم و رنگ سیاه به خود گرفته و برای همیشه غرق در سکوت و تنهایی به خوابی ابدی فرو میرفتیم. پرده سیاه شب تمام جهان را فرا میگرفت و زمان در تلاطم و ازدحام به فراموشی سپرده میشد. روزهای احساس میایستادند و دشمنان ما تورهایی از سیاهی و ظلمت، ذره ذرهی امید را از آسمان عدالت پاک میکردند. این شما شهیدان بودید که با قطره قطرهی خون خویش پردهی ظلمت را در خانهی قلبها کنار زدید و با آب اخلاص و ایمان، تیرگیها و کثافات را زدودید و قنوت عشق سردادید و هم چون شقایق از ژرفای خاک سرود سبز آزادی را در آسمان محبت و همدلی به اهتزاز در آوردید. روحتان شاد و راهتان پر رهرو باد!